تلام
تلام(سلام) همیشه آغازراه است ....
من امروز بعداز ١٠روز فرصت پیدا کردم دوباره به وبلاگ عزیز دلم سر بزنم پس مامان جون دوباره سلام و به قول خودت تلام مامان...
ما تو ١٠روز گذشته خیلی سرمون شلوغ بود، مهمان داشتیم، مراسم سالگرد آقا جون بود چقد یکسال زود گذشت ...
راستی برای عزیز جون وبه قول آرمین مامان جون جون مهمونی روز مادر گرفتم همه خواهر وبرادر ها بودن خیلی خوش گذشت
بعدش هم رفتیم شیراز تا چند روزی با مامان جون جون باشیم
الهی دورت بگردم که از بدو تولدت مهربون بودی یادم وقتی ٥ روزه بودی وزردی گرفته بودی ومن گریه میکردم نگاهت رو به من خیره میکردی ومن با اون نگاهت آروم می شدم ...
دیروز مامان جون جون گفت مامان میدونی آرمین خیلی بچه با عاطفه ای است گفتم چرا گفت داشتم برای آقا جون گریه میگردم ،آرمین اومده سرش رو گذاشته رو شونم بوسم کرده وهی میگفته
مامان جو جو(جون جون)گیه نکن (گریه نکن) دوس دارم (دوست دارم )
چی بگم من کشته مرده همین کاراتم ...دوست دارم فشارت بدم وقتی شیرین کاریهایت را میبینم
امروز هم که یک کم دلش درد میکرد وبردمش پیش آقای دکتر اول رفته جلو ودستش رو می بره جلو ومیگه تلام(سلام) قربون تلام کردنت برم...
برای همین میگم سلام آغاز را است ...
این هم یک شعر از حافظ که با سلام آغاز می شود
شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک میبینم شب هجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الربح و الخسران فی التجر
این نی نی ها رو دارن با چشماشون به ما سلام میکنن