آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

آرام جان

مامان من

1390/3/8 12:46
نویسنده : مریم
146 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیز دلم شکرم قندم عسلم نفسم

به جونم که میگه مامان منه بابا منه niniweblog.com

این روزها گرفتار کارهای خونه هستیم آخه داریم میریم خونه خودمون  دیشب هم با هم رفته بودیم سر خونه

 آرمین هم کلی مهندس ناظری کرد 

یک برنامه ای داشتیم هی برو بالا هی بیا پایین

با هم شعر میخوندیم میخندیدیم واقعا توی اون شرایط خندیدن هنر که اون هم به خاطر وجود آرمینه

ولی واقعا فشار کاری بابایی خیلی زیاد  و٢٤ ساعت در حال بدو بدو از خدا میخوام که یارش باشه وبه ماهم توان تشکر زحمات اونه بده 

بابایی خدا قوت ...

niniweblog.com

جالبتر از همه محمد بود که وقتی زنگ زد آرمین کوچولو با چنان ذوق وشوقی گفت ممد ؟بدی...

 سام  ممد اوبی اجایی بیا ونذاشت ما حرف بزنیم ومن فقط گفتم فردا بهت زنگ میزنم

راستی چرا بچه ها باعث می شن تحمل آدما زیاد بشه ؟؟؟

راستی امروز صبح یک فال زدم خیلی خوب اومد .....  

 niniweblog.com

         

ساقی! به نور باده برافروز جام ما   مطرب، بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکسِ رُخِ یار دیده‌ایم   ای بی‌خبر ز لذتِ شُربِ مُدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده‌شد به عشق   ثبت است بر جَریده‌ عالَم دوام ما
چندان بُوَد کرشمه و ناز سَهی قدان   کآید به جلوه سرو صِنوبرخرام ما
ای باد! اگر به گُلشن اَحباب بگذری   زِنهار! عرضه‌دِه بَرِ جانان پیام ما
گو «نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری؟   خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما»
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است   زآن رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
ترسم که صَرفه‌ای نبرد روز بازخواست   نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ! ز دیده، دانه‌ی اشکی همی‌فشان   باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دریای اَخضَر فَلَک و کشتی هِلال   هستند غرقِ نعمتِ حاجی قوام ما

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرام جان می باشد