مامان من
سلام به عزیز دلم شکرم قندم عسلم نفسم
به جونم که میگه مامان منه بابا منه
این روزها گرفتار کارهای خونه هستیم آخه داریم میریم خونه خودمون دیشب هم با هم رفته بودیم سر خونه
آرمین هم کلی مهندس ناظری کرد
یک برنامه ای داشتیم هی برو بالا هی بیا پایین
با هم شعر میخوندیم میخندیدیم واقعا توی اون شرایط خندیدن هنر که اون هم به خاطر وجود آرمینه
ولی واقعا فشار کاری بابایی خیلی زیاد و٢٤ ساعت در حال بدو بدو از خدا میخوام که یارش باشه وبه ماهم توان تشکر زحمات اونه بده
بابایی خدا قوت ...
جالبتر از همه محمد بود که وقتی زنگ زد آرمین کوچولو با چنان ذوق وشوقی گفت ممد ؟بدی...
سام ممد اوبی اجایی بیا ونذاشت ما حرف بزنیم ومن فقط گفتم فردا بهت زنگ میزنم
راستی چرا بچه ها باعث می شن تحمل آدما زیاد بشه ؟؟؟
راستی امروز صبح یک فال زدم خیلی خوب اومد .....
ساقی! به نور باده برافروز جام ما | مطرب، بگو که کار جهان شد به کام ما | |
ما در پیاله عکسِ رُخِ یار دیدهایم | ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مُدام ما | |
هرگز نمیرد آن که دلش زندهشد به عشق | ثبت است بر جَریده عالَم دوام ما | |
چندان بُوَد کرشمه و ناز سَهی قدان | کآید به جلوه سرو صِنوبرخرام ما | |
ای باد! اگر به گُلشن اَحباب بگذری | زِنهار! عرضهدِه بَرِ جانان پیام ما | |
گو «نام ما ز یاد به عمدا چه میبری؟ | خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما» | |
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است | زآن رو سپردهاند به مستی زمام ما | |
ترسم که صَرفهای نبرد روز بازخواست | نان حلال شیخ ز آب حرام ما | |
حافظ! ز دیده، دانهی اشکی همیفشان | باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما | |
دریای اَخضَر فَلَک و کشتی هِلال | هستند غرقِ نعمتِ حاجی قوام ما |
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی