آرمینآرمین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

آرام جان

عزیزم

1390/7/14 11:34
نویسنده : مریم
215 بازدید
اشتراک گذاری

الان چند روزی می شه که هی میام سراغ وبلاگ ولی باز نمی شه اینم شده قصه قیر ونفت جهنم ایرانی ها یا حوصله اش نیست یا یا وقتش یا وبلاگ ...

niniweblog.com

بگذریم یک خاطره جالب از ت می خوام بنویسم که اگه ننویسم حیف میشه چند شب نشسته بودم که اومدی وگفتی مامان بازی کنیم اونم تفنگ بازی...

 

niniweblog.com

 تو منو میکشتی ووقتی می افتادم...

niniweblog.com

میگفتی عزیزم بلند شو ودوباره منو می کشتی اینقد خندم گرفته که نمی تونستم بلند شم هم از عزیزم گفتنت هم از دراز نشستی که برام براه انداخته بودی ... خودمونی یک گلوله هلویی...اگه بابایی نیومده بود نمی دونم چه سرنوشتی در انتظارم بود...

 niniweblog.com

فال امروز ما

 مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد      قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت                 مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد

مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند              هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش      که ساز شرع از این افسانه بی​قانون نخواهد شد

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم     کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی                 دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ           که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرام جان می باشد